یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

دیوانه ای از قفس پرید

من فیلم دیوانه ای از قفس پرید رو ندیدم اما دو روزی است همش زمزمه می کنم دیوانه از قفس پرید...تحلیلش بماند برای روزها آینده

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۱

تکرار می شویم

به یاد دبستان اینروزهای سرشار از مشق را می گذارنیم و به راستی خاک برسم که یک عمر زبان خواندم و هنوز در همین سطح مانده ام...!!!
سیمای عصبانی
خرداد 1391

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۱

از کلاس تا تبریک

مامان مهربونم روزت مبارک...ازت دورم...اما اینجایی در همه حال با منی...!!!یعنی روزی نیست که به سمت کلاس بروم و یادت نباشم...
گفتم کلاس...بله یک هفته هست که به کلاس می روم، کلاس زبان مک گیل...کلا با این موجود(مستر مک گیل) حال نمی کنم، اما خوب به قول یکی از معلم زبانهام...این مدرسه برند یونورسیتی واقعا خارق العاده است...!!!
مسیر صبحگاهی رفتن به سمت مدرسه(سکول می گین اینا خوب) هر روز از کنار پارک زیبای مونت رویال است.اینقدر هوا بعضی وقتها خوبه که دوست دارم بی خیال کلاس بشم و بشینم روی چمن سبز سبز و فقط نفس بکشم و دقیقا در این دقیقه یاد رزا و زهره می افتم که بارها با سوت ماموران پارک 100 متر پریدیم که چرا روی چمن های یه نوک پا گذاشتین...!!!
اینروزها همه چیز یعنی زندگی اما مونترال هنوز پر از علامت سوال است برای من...
با معلم کلاس زبانم صبحت کردم.خودش مونترالی است ولی انگلیسی...بهم جدا پیش نهاد کرد به غرب کانادا با جدیت بیشتری فکر کنم...شاید رفتیم کلگری جای تورنتو...نمی دونم...وقتی کسی که اینجا خونشه بر می گرده می گه اکثر شرکت های مونترالی تمایل به کسی دارن که زبان اول فرانسه باشه و انگلیسی هم بلد باشه...یعنی کلا من که باید تا 3 سال دیگه بی خیال کار باشم و نیما هم که یک سال دنبال کاره و با دو زبان هنوز هیچی....!!!
غصه نمی خورم...مطمئن هستم حتما خیری، درسی و حقیقتی هست که باید از مسئله یاد بگیریم...
راستی یکی از بلاگ ها یه سری حرف در خصوص مونترال نوشته که به نظرم خیلی درست بود...بخونید اگه دوستداشتید. مونترال الآن در زیباترین فصلش هست، لانگ وینک بعدی اگه برنامه ای نداشتین اینجا سری بزنید...البته می دونم همه جا زیبا شده...می دونم!!!
روز مامان های گلم مبارک بخصوص مامان گلی خودم که دلم براش یه ذره شده
به مامانی:سه هفته است اینجام دوباره مامان...حقیقتش باورم نمی شه باز سه هفته است و صورت مهربونت رو نبوسیدم...دلم برایت پر می کشد ...بخصوص وقتی جای این بخیه های ناجور تیر می کشه...وقتی می خوام صدات کنم الآن توی غذا چی بریزم...و بعد می بینم چقدر مهربون هستی و از خودم می پرسم می تونم منم به خوبی تو مادر کودکی شوم...و همیشه جوابم منفی است...تو خارق العاده ای مامان...خارق العاده...من هر کاری کنم مامان نرگس نمیشه...!!!
سیما
اردیبهشت 1391

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۱

مونترال از دریچه دوربین من- قسمت 1



به یاد پارک گفتگو و گلها نرگس ش...

آقا سنجاب مهربون رو ببین



حسم جاده هراز بود

واقعا حس می کردم دارم توی هراز پیاده روی می کنم



این جاده خارج شهر نیست ها...از اینجا تا خونه ما با ماشین زیر 5 دقیقه است

جاده چالوس نیست؟؟!؟!؟!؟!؟




این منظره دقیقا برام تداعی راه کولچال رو داشت

اینم یک روز مونترالی من در مونت رویال...!
سیما
اردیبهشت 1391


شوارتز...خانه گوشت مونترال

منظره خونه ما دقیقا کوه مونترویال هست.امروز هم هوا ابری...احساس می کنم توی ابرها زندگی می کنم...رویایی هست ها. به قول نیما اگه یه روز از این شهر بریم شاید تنها چیزی که میس می کنیم منظره و موقعیت این خونه هست.
از ابر که بگذریم، بالاخره داره حس بهار می آد.هوا تقریبا شبیه اونچیزی شده که وقتی از ایران می اومدم بود...یعنی میزان من ایران هست هاااااا!!!دیروز با بر و بچ رفته بودیم شوراتز.این رستوران برای آقایان محترم یهودی است یعنی می توانید گوشت آنرا بخورید(البته بسیاری از علما می گن نه فقط ذبح باید اسلامی باشه، اما از اونجایی که بنده خودم یه پا آخوند هستم بهتون می گم اگه از لحاظ بهداشتی نگاه کنید، این گوشت مثل گوشت خودمون هست بلکه بهتر...!!!)...خلاصه اگه اهل گوشت باشید اینجا عالیه...smoked beef داره در حد علا...من کلا با گوشت رابطه خیلی صمیمانه ای ندارم اما اینجا رو واقعا دوست دارم.البته من liver stake رو هم بسیار دوست دارم بخصوص وقتی که تر تپر می شم کلا آهن خونم رو از اونجا تامین می کنم.(اصولا بنده بدون آهن هست خونم، یعنی در این سفر دکترها به این نتیجه رسیده بودن که من چگونه زنده هستم، زیرا نه تنها فشار مشار تعطیل است، و آهن در حد منفی است در خونمون بلکه میزان نبض ما در حد یک انسان در حال کما و مرگ است...!!!شوخیااااا....!!!)آها می خواستم بگم اگه اومدید مونترال و این شوراتز رو نرفتید...اشتباه کردید...این رستوران 80 ساله در این شهر داره کار می کنه و در اکثریت(بخوانید 98% موارد) یک صف طول و دراز جلوش هست...از من گفتن...خواستید امتحان کنید خواستید نکنید(در پرانتز بگم که قیمت ساندویج در شوراتز 8 دلار هست تقریبا...یعنی دیروز من و نیما دو تا ساندویج و سیب زمینی و خیارشور خوردیم((فکر کنید خیارشور ایرانی ها،خیارشور اینا اندازه ساندویجش بود)) شد با هم 15 دلار...یعنی تقریبا انگار رفتیم مک دونالد...پس بدونید ای جماعت قیمتش هم بسیار عالی است.)
خلاصه من برم پورسانتم رو از شوراتز بگیرم بیام فعلا...

از دوشنبه هم میرویم کلاس، و بسیار شادمان می باشیم...!!!الآن پروانه ای هستم!!!
راستی یکی از دوستان(آقای امین) می خواست آدرس کلاس عکلاسی رو بدم بهشون...اینم چند تا لینک...من تو فلیکر پیداشون کردم.اما فکر کنم اگه کسی دوست داره کلاس عکلاسی بره در مونترال بهترین گزینه کونکوردیا هست...!!!
آقای امین اگر دوستتون اطلاعات بیشتری کسب کرد، ممنون می شم اگه من رو هم در جریان بگذارید...
سیما
اردیبهشت 1391



چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۱

روزمرگی در مونترال نازنین

ما در دنیای مجازی غرق می شویم.این من، یعنی سیما خانوم گل گلاب امکان ندارد جنسی را بخواهد در دنیای مجازی بخواهد بخرد و پیدا نکند.اما در دنیای بیرونی دقیقا انگار برعکس می شود...تازگی ها دارم به این نتیجه می رسم ایران بودم چی کار می کردم؟!؟!؟ واقعا یادم نمی آد...
در دنیای واقعی مونترال، بیرون رفتن من و نیما عالمی دارد.من انگلیسی شروع می کنم، به فرنچ تغییر می کند و صحبت آخر باز با انگلیسی تمام می شود. تازگی ها برای نیما جریمه قرار دادم که وسط انگلیسی حرف زدن من نپرد...چه معنی داره آخه...!!!
برخی از فروشندگان این مرز و بوم وقتی با آنها انگلیسی صحبت می کنی انگار فحش می دهی...ترجیح می دهی به زبان ایما و اشاره روی بیاوری...(فراموش نکنید...من فکر می کردم مونترال شهری دو زبانه است...این مسئله که خیلی ها با زبان انگلیسی صرف زندگی می کنند کاملا درست است.اما شمای تازه وارد، نمی توانید. همه تابلوها فرانسه، تمام جاها فرانسه...و این دیوانتان می کنه!پس فکر نکنید به سرزمین دو زبانه وارد می شوید...!!!)
کلا این روزها می گذرد...بله
از فردا می خوام برم واسه خودم کلاس اسم بنویسم...چند تا کلاس عکاسی پیدا کردم.متاسفانه یا احمقانه فعلا فکر می کنم باید بیشتر زمان روی زبان بذارم...اما این دلم همچین قیژ قیژ می کنه برم این کلاس ها رو...حالا گذاشتم ببینم چی می شه...شاید رفتم.
یه دوست مکزیکی داشتم(دارم) که یه کار پیدا کرده.فرنچ بلد بود.انگلیسی هم بد نبود...نه خوب نه بد...!!! باهاش صحبت که می کردم گفت اونجا فقط فرنچ صحبت می کنن...گفتم فکر می کنی منم بتونم کار پیدا کنم...گفت فرنچ...گفتم می دونم...!!!و سکوت کردم...!!!
در خصوص اطلاعات بانکی هم همه دوستان مهاجر صحبت های فراوانی گفته اند، فقط من یه چیزی بگم که کف کنید...ما یک جریمه تکسی(مالیاتی) شدیم که تقصیر بانک الاغ بود. یعنی یک نقره داغی شدیم که نگو...کار تی دی تراست عزیز بود...رفتیم سی آی بی سی به خانوم گفتیم این اتفاق افتاده ...با دهن باز ما رو نگاه می کرد، می گفت مطمئن هستید که بهتون نگفتن...ما گفتم به خدا...زنه کم مونده بود بلند شه از طرف ما اونا رو بزنه...هی می گفت مطمئن هستید...هی ما می گفتم آره بابا!!!خلاصه در دوران نافرجام کار و ریاضت اقتصادی هزار و پانصد دلار نازنین رو تقدیم دولت کردیم تا ما باشیم از این به بعد هزار بار بپرسیم که هر حساب چقدر سقف داره و چقدر تکس روش تعلق می گیره و کی می شه پول رو پس گرفت...یعنی از اینا نخورده بودیم که خوردیم!!!بله!!!... در ضمن فراموش نکنید این اصل رو اینجا هیچ کس دلش برای شما نمی سوزه...پس مثل من از این به بعد هزار بار بپرسید، حتی اگه پشت سرتون صف درست شد...اگه هم طرف بد اخلاقی کرد، با منجرش صحبت کنید...!!بلهههههه
سیما عصبانی
اردیبهشت 91