جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

مکانی مخصوص برای دلتنگی

مونترال زیبای من...

مونترال با همه خوبی هایش..برای من،برای منی که شیفته مکان ها و خاطرات هستم...جایی را ندارد تا آرامش بگیرم...تا بغض کنم و دلتنگ شوم و یا شاید گریه کنم.تهران داشت...با همه بدیش...

اینجا پل عابر پیاده نداره و عجیب من نیاز به ارتفاع دارم وقتی دلم می گیرد.همون 5 دقیقه روی پل بودن برای من اندازه 10 ساعت گریه است...

مونترال کوه ندارد و هیچ کس اندازه خود من نمی دونه نشستن در ارتفاع یک کوه و خیره شدن به منظره ای در حال حرکت چه حس جالبی است...و ارتفاع باز چیزی که اینجا کم دارد.

اینروزها عجیب دلم گرفته است...

همین

سیما

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

تولدت مبارک بانوی مردادی من

جایی جز اینجا...

چقدر دوست داشتم امروز اونجا باشم.شاید می رفتیم روی یکی از دشکچه های 1000 ساله فرحزاد یا شاید کن.

دوست داشتم بودم تا بیست و پنج سالگی ات را می دیدم.می دیدم بزرگ شده ای آنقدر که همسنم شدی باز و من هر چه تلاش کردم نتونتسم از رسیدنت جلوگیری کنم.ببینم لبخند می زنی...شاید با هم کمی بیشتر از حد معمول هم حرص خوردیم.

امروز برای همه ساکنین زمین یک روز است...برای من اما...روز تولد است...انسانی که امروز بعد از 6 سال اولین سالی است که کنارش نیستم برای جشن تولدش...!!! مرداد یعنی زهره...یعنی لبخندت.یعنی آمدنت...راستی آمدنت 1000 بار مبارک عزیزترینم!!!!

کودک درونم امروز را تعطیلی رسمی اعلام می کند(بماند که اینجا یک شنبه است) می روم می شینم یکجای خوش منظره و کل روز به تو فکر می کنم...به اینکه چقدر دوست داشتم امروز را کنارت باشم.

سیما

2 امرداد 1390

یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۰

یک هفتگی مونترال

7 روز پیش ساعت 6.10 از ایران به سمت قطر حرکت کردم.فرودگاه قطر کوچک...و پر ازدحام.اما هواپیمای قطر خوب بود.کلا راضی بودم.از 12.30 ساعت پرواز فکر کنم 4 ساعت تقریبا بیدار بودم.برای همین با رسیدنم به مونترال...سرحال بودم و کلی با نیما رفتیم گشتیم.نیما گواهی نامه کانادایی گرفته و کلا صفا بود دو روز اول رسیدن.گشت و گذار...مونترال پر از فستیوال...این آخر هفته هم فستیوال جاست فور لف(Just for Laugh) است و کلا ملت در سنت کترین هستن.دیروز یک بازارچه خیابانی بود و پر از جنس خوب و قیمت پایین.اما من هیچی نخریدم.کلا با نیما ایستادن برای خرید یعنی از جان سیر شدن و مضاعفا اینکه اگه نیما نباشد باید اول به اینها توضیح دهی بابا فرانسه نه...تازه من نمی دونم دیروز چرا هر چی بد اخلاق بود به پستم می خورد...

وبلاگم شده دفتر خاطرات...اونم از نوع مجازی اش...و با سانسورش..

سیما

تیر ماه 1390

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۰

آخرین های سفر 100 روزه

گوشه این صفحه زده بود 100 روز که از مونترال خارج شدم.الآن 202 روز هست...روز 205 ام باز وارد مونترال می شم.چقدر زود صد روز شد...چقدر زود.اصلا باورم نمی شه به این زودی 100 روز طی شد...

اینروزها...آخرین روزهایی است که در ایرانم...در کنار هما(خواهرم)

هما و همسرش ده مرداد (2 آگوست) برای ادامه تحصیل به آمریکا می روند...رفتن با خود و برگشتن با خدا...

این پنجشنبه،آخرین پنجشنبه ای است که همه دور هم هستیم.و این روزها...آخرین های خیلی از دیدار ها...

گاهی آنقدر دل آدم می گیرد که نمی دونه چی باید بگه...همینه دیگه...زندگی قطعا همینه

سیما

تیرماه 90