چهارشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۳

و قفل و زنجیر این ذهن

چند وقتیه است دارم روی یه پروژه کار می کنم. و به همین خاطر به خیلی از زوایای خاک گرفته ذهنم هم  دارم سری می زنم هر از چند گاهی... و عجیب این ذهن بی قل و زنجیر خوب کار می کنه. با کمی روغن کاری نمی شه جلوش رو گرفت. احساس عجیبی است. اینکه این ذهن پر از خلاقیت، ایده و حرف رو با خودم اینور اونور بکشم. 
بعد از همه سختی های تابستون امسال، الان یه خورده احساس ارامش دارم. احساس اینکه شاید تا یه سالی همچینی اتفاق خارق العاده ای نیافته. تابستون امسال اسمش و نیار هم سراغ خونواده من اومد و بابام و راهی بیمارستان کرد. سخت بود، خیلی...اما جالبه خدا توی اون اتاق کثیف بیمارستان و کنار همون درخت های سبزش هم بود. یعنی بزرگیش اونقدر بود که من کافرم دهنم باز موند.
راستی، در سفر دومم لوفتانزای نازنین بیست و چهار ساعت تاخیر داشت در تهران(فکر کنید من چک این هم کرده بودم شیک با خانواده خداحافظی کردم، گریه کردم یه عالمه توی بغل بابا توی خونه، حالش خوب نبود و نیاومد فرودگاه، از گریه که چشمام توی فرودگاه باز نمی شد. اما بالاخره رفتیم توی سالن... و بله... پرواز ما بیست و چهار ساعت تاخیر داشت... حالا شما قیافه من و تصور کنید...!!!) بر گشتم خونه و یه چند ساعتی بیشتر کنار مامان بابا بودم و فرداش برگشتم تورنتو از این مسیر. تهران- فرانکفورت-لندن-ترونتو. جنازه خودم و بعد از بیش از 36 ساعت توی راه بودن تحویل همسر جان دادم... عوضش...همون روزای اول یه کلیم درست و حسابی برای لوفتانزا زدم... که آره چه معنی داره...شما ایمیل من و داشتین. چرا نگفتید و این حرفها. کلا با استناد با قانون اتحادیه اروپا می دونستم باید یه خسارت بدن...فکر می کردن 300 دلاری بدن...هفته پیش توی پست یه نامه بود از بوفالو برای من. من و می گی...بوفالو چرا؟!؟! بازش کردم توش یه چک 892 دلاری بود از طرف لوفتانزا...یعنی در این حد غر زدن بهم حال نداده بود تا به حال!!!
و اما...
*هنوز دلنگرانم...برایت طرحی کشیده ام...نقشه ای از ابعاد خلاقیت یک ذهن دست و پا شکسته...!! به دل نگیر...خوب می شود!!!
** اینجایی...
سیما
مهر ماه 1393


هیچ نظری موجود نیست: