دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

دو سال گذشت...30 خرداد

برای خودم که گم شدم...

امروز 30 خرداد است...برای شما یک روز و برای من...

هنوز باور نمی کنم دو سال گذشته است...هنوز امید دارم یک روز همین نزدیکی ها خبری بشود...اما...

امروز سی خرداد و من ...

آرزو کردن گناه نیست...آرزویت کردم...اما خدایی نبود تا جواب دهد...

یک دوسالانه ساده

سیما

*نمی دونم سی خرداد کجا بودین...اما من اینجا بودم...ستارخان را دیدم..اشک ریختم و دویدم و ترسیدم...و تنها بودم...تنهاااا...دقیقا مثل حس امروزی

سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۰

تهران شهری برای گم و گور شدن!

بالاخره بعد از مدتهای مدید دستم به قلم رفت تو این وبلاگ...علتشم مطلبی بود که مقام معظم
همسر حدود 1 ماه پیش نوشته بود تحت عنوان "دلتنگ شهری غریب ..تهران یا مونترال
فقط قبلش یک نکته تستی بگم که پس از خوندن این مطلب کسی در جواب نگه "اگه تهران خوبه چرا خودت رفتی" ...... گویی که عادت پیدا کردم به این سوال . البته براش جواب هم پیدا کردم اگر چه از تمامی معیارهای منطقی دوره اما تا چند لجظه ای سوال کننده رو گیج میکنه و
باعث می شه بحث رو عوض کنم ...چواب منم اینه که " خوب شما چرا تهران موندی؟ " ....


از بحثهای خسته کننده فلسفی در باب رفتن و موندن که بگذریم واقعیت اینه که خود رفتن هم به این سادگی ها نیست...نمونه اش کسانی که کارشون درست میشه و به مرحله خرید بلیط میرسن تازه غصه و غر غر کردن ها شورع میشه و نق زدن که چرا وضعیت اینطوره که ما باید بریم و این حرفها..... حالا از این حرفها که بگذریم می رسیم به علت این نوشته!


این سفر تقریبا تهران رو گز کردم اونچه که به ذهنم می رسه اینه که واقعا تهران جای بسیار مناسبیه برای آدمهایی که می خوان خودشون رو گم و گور کنن!ا .....توی مونترال و حتی پاریس یا یک شهروند عادی محترم هستی که یک کاری داری انجام میدی ..یا درس می خونی یا کار می کنی. سر سال هم باید فرم مالیاتی پر کنی که " من هستم" حالا یا پول بهت پس می دن یا اینکه پول باید بدی. سر ماه هم اگر موبایل داشته باشی ( که اگر نداشته باشید عجیبه) هزینه ثابت 50-60 دلاری موبایل رو باید بدی و هزار تا هزینه ثابت دیگه/........اگر نه کاری بکنی و نه فرم مالیات پر کنی احتمالا بی خانمان هستی!! این ویژگی بارز زندگی مدرن هست..یعنی همونی که بهش می گن رابطه شهروند و دولت.....اما تهران اینطوری نیست. تو تهران ادمها تو یک ابر شهر زندگی می کنند که قاعده زندگی مدرن است اما میشه در تهران بود ....و در عین حال نبود! آب هم از آب تکان نمی خورد...اساسا جمعیت زیادی در تهران همین شرایط رو دارن... تو هیچ حساب کتاب دولتی و قانونی هم محلی از اعراب ندارن... حالا شاید بگید این چه کاریه؟؟؟ مگه آدم عقلش کمه ..خوب مثل آدم کار کن و پول در بیار و حالشو ببر........این حرف کاملا درسته اما گاهی اوقات حس می کنم اینجا درسته اصل همه چیز آزاده مگر مخل نظم عمومی و غیره..اما در حقیقت اونقدر "باید های" قانونی نوشته و نانوشته زندگی زیاد هست که اگر دقیق دقت کنید متوجه می شوید که اونقدر هایی هم که فکر می کنیم آزاد نیستیم!ا....... حتی اگر تو یک مزرعه وسط کانادا هم باشی بازم کم و زیاد بایدهای زندگی مدرن از طرف قانون به شما دیکته می شه..........

تو این سفر جاههایی از تهران رو کشف کردم ( شاید بگید بچه سوسول قدم رنجه فرمودند از بالا شهر اومدن دیدن پایین شهر ...حالا هر چی دوست دارید بگید) اما بسیار تجربه جالبی بود که اگر فرصت شد بیشتر در بارس حرف می زنم..

ایام به کام

نیما

خرداد 1390

یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۰

امتحان می شود...1 دو 1000000...ببخشید...امتحان نمی شود.امتحان می دهیم

نشسته ام به انتظار که ای غبار بی سوار...

بله...بله

امتحان...واااای...اگه من درس بخونم به کجای این دنیا بر می خوره؟؟صندلی های کتابخونه و میزم کلا میخ داره.اما این صندلی کامپیوتر چسب..اینجا که می شینم.3 ساعت مداوم نشستم.اونجا یه ربع یه بار می ام اینجا.دیگه تصور کنید.چقدر من فعالم در درس...

شکل مسئولیت مدنی شدم.شکل تئوری های اقتصادی...ای بابا...

یه نی نی هست تو خاندان بزرگ نیما اینا.اسمش هست سارینا.اون همش می گه ای بابا...این ای بابا من هم از اونه...ای بابا...

دیگه اینکه نیما الٱن 2 هفته است رفته اون سر دنیا...بله بله...اون سر دنیا...همونجایی که آهو خونه داره...

منم اینجام...احتمالا در تیر ما هم می رویم و با پرواز قطر می رویم.ببینم چه جوریه.تست پرواز می کنیم.

و اینکه...همین...و باز همین

سیما

خرداد 1390

*ملت می رن کانادا کم می نویسن ما می آیم ایران نمی نویسیم...بله ف.ل.ی.ت.ر هوا نصب شده روی اینترنت ما..(نصب؟یا نسب؟؟؟؟)

**همه از اینجا می روند.ویزای آمریکا...خوب به خدا