جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۹۲

پشه يا گودزيلا

هفته پيش يه پشه من و نيش زد، دستم اندازه يه مشت گردو باد كرد و درد گرفت. گذشت، اما آدم بعضي وقتها دلش توي همين مريضي ها مادرش و مي خواد. كه يه پارچه سرد يا گرم روي زخمش بذاره. و البته غربت است و اينجا... از حق اما مبايد گذشت، يكي از ادمهاي جديد اينروزهام همون روز رفت برام قرص ضد حساسيت گرفت و مثل يك مادر هر نيم ساعت يكبار اومد و جاي نيش و ديد و تا مطمئن نشد خوب نشدم بي خيال نشد. خودش هم گفت 
" your mom isn't here, but I can be like your mom baby girl."
 و ياد اونروزهايي افتادم كه دست دوست جونيا رو مي گرفتم و مي بردم خونه و مراقبش بودم و مامان ميشد مامانشون... و فكر مي كنم شايد اينا جواب همون حالات مامان و من بود...و باز دلم كمي روشن ميشه
سيماي پشه خورده شده
يك روز نمور


اينم جاي نيش و البته حجم ورم و درد مشخص نيست

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۲

آن مرد آمد

من تولد سیاسی ام در خرداد 76 بود. یک دوم خردادی سر سخت. 
بلوغ سیاس ام هم در راهپیمایی خردادی بود...
و اکنون، من و خرداد باز هم کنار هم...
خوشحالی، نگرانی، دلهره و ترس از آینده...
به مادر زنگ می زنم، صدای مهربان و خنده. پدر، امیدوار و امید دهنده.( پدر یک انشاالله می گه، من پرواز می کنم و دستم به  آروزهام میرسه.به این میگن انرژی مثبت) و من و دوستان در فیس بوک و همه جا...دوست دارم رنگ بنفش بپوشم اما سبز انتخاب میشه بی دلیل و من...و باز خرداد...
من عاشق این ماه هستم...
این ماه و من...ماه و من!
سیما
خرداد 1392