دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹

پیش به سوی یک زمستان هیجان انکیز

اینجا مونترال است هوا 4 درجه زیر صفر و نوید یک زمستان هیجان انگیز.....

راهنمایی که می رفتم اواخر آذر ماه همیشه عاشق این بودم که زمستان پر برف شروع شود اواسط بهمن ماه همیشه این جمله پدرم اعصاب و روانم را به هم می ریخت که " هوا دیگه شکسته......" من هم با آب و تاب می گفتم که " نه خیر معمولا برف اصلی آخر بهمن می آد" و صبر و صبر و صبر....شروع اسفند اب پاکی بود بر عشق من به برف های " هفت کله زمستانی" ...همیشه وقتی برف می آمد شال و کلاه می کردم و به پشت بام می رفتم و از برفهای پشت بام به اصطلاح خودم " یخچال" درست می کردم تا این برفهای انباشته به خیالی خام تا بهار بماند ..این نوعی "مقاومت" در برابر سفیر بهار بود..اما زهی خیال باطل که باد اسفند تمامی اندوخته های زمستانی من را در عرض چندین روز آب می کرد! و دوباره صبر و صبر برای زمستانی سنگین تر و پر برف تر! اما اینجا مونترال است و 3-4 ماه هوای زیر صفر نه اجازه آب شدن برف می دهد و نه در اواسط بهمن کسی جرات این را دارد که بگوید " هوا دیگه شکسته..." اینجا برفها را شهرداری محترم و مهربان مو نترال با کامیونهای بزرگ جمع اوری می کند و به بیرون شهر منتقل می کند...اما مونترال هم این حس برف دوستی من رو ارضاء نکرده!!!! دلم می خواد 1 هفته تمام برف بیاد ...1 متر ..1.5 متر اصلا شهر رو در خودش دفن کنه..همه جا رو نعطیل کنه!. همه فرار کنن واییییییییییییییییییییییییییی چه حالی میده این گونه شرایط اضطراری.!

حالا ببینیم امسال زمستون این آرزوی من رو براورده می کنه یا نه! ............................ببار ای آسمون زیبا ببار!

31 اکتبر 2010

نیما

۳ نظر:

امير و مونا گفت...

آقا اين برفش خيلي باحاله اما اينطوري كه از عكس پيداست گوله نميشه خيلي خشكه فكر كنم بايد بريزيم تو استمبولي يكمم آب قاطيش كنيم تازه ميشه باهاش گوله برف درست كرد.
با تيكه برف اومدن و شاديت باهات موافقم فقط ديگه كلي برف بيادو شهر بره زيرش و مردم زير برف يخ بزنن و عده اي خفه بشن و اينها فكر ميكنم يكم ترسناكه
كم بياد هميشه بياد نه؟

Mary گفت...

سلام
چه وبلاگ جالبي داريد .من و همسرم هم با هم وبلاگمون را درست كرديم ولي متاسفانه آقاي همسر خيلي كم وقت مي كنه مطلبي توش بگذاره .بهرحال اميدوارم انتظار هر چه زودتر پايان پيدا كنه و سيما جون هم به همسرش برسه و هم به مونترال. شاد باشيد

نیما گفت...

نیما : آخه جدیدا به شخصیت " جوکر" در فیلم بت من علاقه مند شدم.یک نوعی آنارشی ....( این رو که می گم نا خود آگاه یاد آهنک " سگ" از محسن نامجو می افتم .... ما که پارس می کنیم ..ما که دم تکان می دهیم...ما که رنج می بریم...ما که پیر می شویم...) حالا که اینطوره بگذارید خر تو خر بشه ما رو چه باک! :D:D:D