شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۹

روزی که به نصفه رسید

چند نتیجه گیری ساده از امروز

وقتی که فکر می کنی خیلی کار داری و کلی احساس خستگی می کنی...نه ترافیک بر می خوری...نه کسی مزاحمت میشه ...و سر ساعت 1.30 خونه می رسی.صرفا چون می خوان ثابت کنن که تو اشتباه برنامه ریزی می کنی(همیشه ساعت 9 از سر خیابون ما تا خود دانشگاه ترافیکه ها...امروز خلوت)

شارژ بچه تو کلاس کنفرانس روز سه شنبه جا مونده بود.عجب مادری هستم من...!!!

بچه الآن شیر خشک می خوره.با چند حرکت فعلا وایرلس درست شده.ظاهرا مشکل سخت افزاری نیست.چون وایرلیس کار می کند با اندکی انگولک ، حالا تا چند ساعت آینده باز نگاه می کنیم تا ببینم مشکل از کجاست...

خستمه...اما کار دارم.نمی خوام بخوابم.اما چشم هام باز نمی شه...تنبلی شده ام برای خودم!!!

استاد کارم و اینجوری نگاه می کرد(یک ابرو را بدید بالا،یک ابرو پایین...دست چپ به کمر و دست راست تو هوا)حس خوبی نبود...حال موضوع پایان نامه رو هم گرفت به نوبه خودش...

اینجا تهران است...هوا صاف تا قسمتی ابری و بسیار آلوده...نیما جان اینجا آفتاب نداریم و آسمان شفاف و این صحبت ها چیه عزیزم...

ساعت 3.29 دقیقه من افتادم رو لپ تاپ تا ببینم چه مرگشه...

تا اطلاع بعدی...

فعلا برم دنبال کارها...

آبان 1389

اکتبر 2010-10-30

*بدلیل عدم حضور در ترافیک امروز،هر آن منتظرم یکی زنگ بزنه و من مجبور شم در ساعت اوج ترافیک از شرق به غرب بروم...!!!منتظریم هنوز

**بازم غر غر شد!!!عجبا

***لپ تاپه تکون می خوره...یه هو دیونه می شه...موندم انگشت به دهن این چش شده!

هیچ نظری موجود نیست: