اینجا،هوا هنوز زیادی برای پاییز گرم هست.اینجا 4 آبان است.یک 4 آبان بی تو!!!96 روز دیگر...96 صبح و عصر دیگر...باور طاقتش خیلی سخت است...زیادتر از حد تصور ساده من!
این روزها را سپری می کنم.این روزها می ره...این روزها لغت حفظ می کنم.این روزها من هستم و کسی که در ابتدای تمام صبحهایم لبخند می زند و می گوید شب بخیر.
راستی دقت کردی،از روز شنبه تا امروز سر جمع 30 دقیقه هم حرف نزدیم...دلم برایت تنگ شده اما هر بار احساس کردم زیاد از حد کار داری...از این دوری متنفرم...از اینکه حتی جرات نمی کنم بگویم یه زنگ، یه اس ام اس!!!یه خبری چیزی!!!واااای که چقدر کار دارم...چقدر حرف برای گفتن دارم...
شب و روزت شاد
سیما
آبان 1389
26-اکتبر-2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر