یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۰

آش بی کشک...

آش بی کشک...به به

امروز دلم عجیب آش می خواست...برای خودمون آش درست کردم.کشک نداشتیم...بی کشک درست کردم.!به به...انقدر خوشمزه شد...یعنی بگم چی توش ریختم می گید این هر چی هست جز آش...

اولا پیاز رو کمی سرخ کردم.دوما یه تعداد استخوان داشتیم اندر فریز که برای آبگوشت کنار گذاشته بودم.آنها را اضافه کردم...با کمی آب...گذاشتم با پیاز داغ کمی تفت بخورن(به استخوان ها کمی گوشت هم چسبیده بود) سپس...آب ریختم و حبوبات...چی دوست دارین؟ماش+عدس+لپه سبز و در آخر سبزی پلوی دیشب و ریختم و کمی برگ کرفس خشک شده و سبزی خشک شده...چیزی شد برای خودش...با ادویه و این چیزا حدود سه ساعتی پخت...نتیجه اش رضایت بخش بود.هم من خوشم اومد هم نیما...اما خدایی هرچی بود جز آش...جدا اسمش چی بود.

سیما

شهریور 1390

پ.ن اینجا کشک هست..بنده تبل هستم و حال نداشتم برم تا دو تا بلوک اونوتر از مغازه عربی بخرم...بلهه

پ.ن 2 – دوستانی که دلشان برای نیما سوخت...خوب ناراحتین می تونید برای ما غذا بفرستین....مگه چیه؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: