سه‌شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۰

اقوام جاناتان به مونترال بر می گردند


اینجا مونترال است...سال یکهزار و سیصد و نود

به به ...چه هوایی

دیشب برف می اومد...امروز آفتاب است و منم خوبم...شما خوبید؟سال نو خوب بود؟

یکی از چیزهایی که در هر ساعت از روز توجه شما را جذب می کنه(البته در بدو ورود)صدای آژیر آمبولانس و آتش نشانی است...یعنی روانی می شید.اول ها من سه متر می پریدم از جام...کافی بود توی خیابون یه ماشینی باشه...اینا دست و می ذارن روی بوق که حالا بوق نزن کی بوق بزن...من که یه بار تا مرز سکته رفتم.بعدها عادت کردم.مثل صدای بوق تاکسی های تهران برام عادی شده بود.

با گرمتر شدن هوا...اینجا پر از مرغ دریایی شده...حس ساحل بهتون دست می ده...تو تهران کبوتر بود.اینجا مرغ دریایی...بین ساختمانهای بلند و پرواز این موجودات دوست داشتنی...کلا لذت بخشه...من که دوست دارم...یاد جاناتان می افتم...

هوا داره خوب می شه...دیگه بدون کلاه می رویم بیرون و...کلی راه می رویم و مونترویال رو می بینیم و لذت می بریم...هوا عالیه...باز هم اعلام می کنم.دوستان عزیز اگه قصد دارید به مونترال سفر کنید.سعی کنید حتما بعد از فوریه بیاد...و اگر امکان دارید...دقیقا از نیمه مارچ به بعد بیاید...!!!تا لذت ببرید...اینجا تازه داره قشنگ می شه که من در فکر برگشتم به ایران...برای اتمام فوق لیسانس...اینم از ما...

روزگارتان آفتابی و بهاری و زیبا

سیما

فروردین 1390

هیچ نظری موجود نیست: