پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۹

توضیح نخودی

کمی تا قسمتی اینجایی شده ام...نه؟

نمی دونم چرا؟شاید دلیل مشغله زیاد باشه.شاید هم نه!اما باور کنید اینجا که می رسید دیگر برای گفتن چیزی ندارید.خود یا ناخودآگاه!از چه بگوید ...مثلا از کیس من از دانشگاه مک گیل؟؟از چیش؟؟؟من هنوز بعد از 1 ماه با اینکه اکثر روزهایم را اینجا سپری می کنم اما نگشته ام.چرا؟؟خوب سرد است و چون همسری پایان نامه دارد تنهایی گشتن هم به نظر شما لذت بخش هست؟؟من دوست ندارم.و البته کلاس زبان آنهم در بدترین ساعت روز.1-3...یعنی نه صبح داری نه عصر...4 روز در هفته.کلا این اول ورود من است.

اما در کل.امروز حوصله درس ندارم فعلا می خواهم شیطونی کنم.

من فعلا در downtown زندگی می کنم.جایی که پر از دانشجوست...چه مکگیلی،کنکوردیا،هک(آشوسه)،یوکم،دانشگاه مونترال و...!اینجا شما حس جریان شهر را درک می کنید.کلا من به این طرف اون طرف زیاد نرفتم اما از اینکه خونه کوچک دارم اما در مرکز شهر زندگی می کنم کاملا راضی هستم.چون حس گذر زمان برایم بسیار کمتر شده است.

هنوز ترسم نریخته است که بروم ابراز وجود کنم.پشت نیما قایم می شوم.!!!اینجا برای تازه واردین و خونه هاشون فکر می کنم بهترین گزینه IKEA باشه...من که اتاقمون رو اینجوری چیندم.هنوز اما راه زیادی است برای تکمیل...فراموش نکنید من و همسری دانشجو هستیم...صد در صد موقعیت زندگیمان با ایران متفاوت است.یادم می آد برادرم دانشجوی دکتری بود که ازدواج کرد.زندگی را در خانه ای سه خوابه شروع کرد با همه امکانات...در یکی از بهترین نقاط شهر...اما اینجا از این خبرها نیست...باور کنید...نه من اصلا ناراحت نیستم.اتفاقا لذت می برم...زندگی ام را خودم می سازم...با کمک عزیزانم..البته!!!!

راستی muffin درست کردم،و می کنم.فوق العاده خوشمزه می شود...بهتر از بیرون شده است...نیما که هر روز سفارش می دهد...در ضمن از نیما خبری نیست.می دانم ...داره پایان نامه می نویسه...خیلی هم خوب پیش می ره...

و دیگه اینکه...همه چیز خوبه...دوستان و دوستان عزیزم...شما هم می آیید...باور کنید...اما یک چیز را فراموش نکنید.شاید این صبر دیوانه کننده باشد اما خواندن زبان را آویزه گوشتان کنید...اینجا باید ارتباط برقرار کنید.

همین و همین و همین

سیما

دی ماه 1389

ژانویه 2011

*از سوریه و ورودم خواهم نوشت!!!به زودی

۲ نظر:

کیت گفت...

سلام سیما جان!!!
اره واقعا زبان مهمه!
موفق باشی و شاد

نرگس گفت...

سلام سیما جون از آشنایی باشما خوشبختم .