جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹

من موضوع پایان نامه دارم...یک جمله رویایی

هر چه می دوم کمتر می رسم...یک پیچ این موضوع پایان نامه رو هم رد نکرده ام...گاهی خسته می شوم و اکثرا دلسرد...فردا اگر رد شد که شد...نشد همینجا اعلام می کنم منتظر یک جیغ بلند از جانب دل و جان من باشید...

از خواندن مقاله و نت برداری خسته ام...کمی هوای پاک...کمی دلخوری مضاعف

!!!

سیما

آبان 1389

نوامبر 2010-11-12

۳ نظر:

جلیله گفت...

سیما جان امروز جات خیلی خالی بود. امیدوارم جلسات بعد بتونیم ببینیمت.

در مورد پایان نامه هم کاملا درکت میکنم و چون این روزا رو چشیدم میدونم چه حسی داری. واقعا سخته. تازه موضوع رو هم با هر زحمتی که شدی پیدا کردی، بقیه اش دیگه نگو و نپرس.

من تزمو با یه استاد دانشگاه شریف برداشته بودم و اونم منو فرستاد پیش یه دانشجوی دکترا که واقعا خدا بود. معروف بود به خدای مقاله دادن!!!! دیگه خودت تا آخرشو بخون!!! یعنی این آقا پسر که دقیقا 10 سال از من کوچکتر بود اشکمو در میاورد و دیونه ام کرده بود.
ولی شیرینی اش میدونی چی بود؟ این بود که بالاخزه نظر مثبت ایشون و البته استاد راهنما رو کسب کردم و واقعا از کارم راضی بودن.

اینا رو گفتم که بدونی خیلی سخته خیلی. میدونم ولی لذت موفق شدنش هم واقعا شیرین و به یاد موندنیه و هیچ وقت از ذهنت دور نمیشه!

موفق باشی

جلیله گفت...

راستی میتونم بپرسم رشته ات چیه؟ البته ببخشید. اگه دوست نداشتی این کامنتو تایید نکن.

جلیله گفت...

خودم یادم اومد. حقوق! ای روزا حافظه ام کمی مشکل پیدا کرده. کهولت سنه مادر!