جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹

زیستن در ابهام ( بخش اول)

اکثریت افراد گزاره های زیر را گزاره هایی منطقی و منطبق بر واقعیتهای ملموس زندگی می دانند : 1- عموم انسانها علاقه مند به قرار گرفتن در وضعیت "ابهام " نیستند 2- عموم انسانها در صورت قرار گرفتن در وضعیت ابهام با رفتار ی مشخص سعی در بیرون آمدن از وضعیت "ابهام" می کنند 3- اگر حد قرار گرفتن در وضعیت ابهام از میزانی ( که کاملا در هر فردی متفاوت است) عبور کند افراد واکنشهایی نشان می دهند که دور از رفتارهای نرمال فردی آنان است...قبل از هر چیزی بیاییم به یک تعریف مشترک از ابهام برسیم : ابهام در یک کلمه یعنی "مجهول بودن" "پوشیده بودن" "مجهول و بی قید گذاشتن یک چیزی" .

گزاره هایی که در بالا به آنها اشاره شد در مورد عموم انسانها صادق است به جز یک گروه خاص که " ابهام" و " مجهول بودن" اساسا وضعیت دائمی کاری آنان است . این گروه "محقق ها" هستند . اصولا کار محقق از یک ابهام شروع می شود چیزهای که یک محقق در ابتدا در دست دارد سه موضوع مهم است : 1- تقاضا و یا ایده یک "خروجی" که کاملا با فضای درونی محقق رابطه مستقیم دارد یا به عبارتی یک "کشش" درونی از یک " منبع ناشناس" و یا شاید " ناشناختنی" 2- حوزه عمومی یک موضوع که همانند یک "گل" خام قبل از عمل کوزه گریست. و در انتها 3- یک "ابهام" که بنیان اصلی آغاز یک تحقیق است. به عبارت ساده تر یک " کشش درونی" محقق را به حل یک "ابهام" سوق می دهد . حال بیاییم برای یک محقق چه اتفاقی در زمان تحقیق پیش می آید تا از ان استفاده کرده و به اصل و هدف غایی این نوشته برسیم.

از زمان اغاز تحقیق تا رسیدن به اولین سر نخها محقق در وضعیتی بسیار بغرنج قرار می گیرد . در جه ابهام به قدری زیاد است که محقق را به نوعی " سر در گمی" رهنمون می کند . سردرگمی که برای عموم انسانها قابل درک و تحمل نیست اما برای محقق سختی "زایمان گونه ای" است که در نهایت منجر به یک " تولد" می گردد. پس از رسیدن به اولین سر نخها و مطالعه آنان محقق کمی ارام می گردد اما عموما پس از خواندن چندی کتاب و مقاله محقق وارد "ابهامی" جدید می شود که جنسش با ابهام قبلی فرق دارد . کمی "عمیقتر " و " پیجیده تر" است چرا که محقق نیز در طی این مسیر " تغییر کرده" و دیگر آن آدم ابتدای تحقیق نیست .در حقیقت محقق در فضایی ایجاد شده قرار می گیرد که داعما در ان ساخته و خراب می شود . آن کششی که از " نا کجا " آباد درون او را به ورطه این تحقیق کشانده بود اکنون با رسیدن به "آبی شور" تشنه تر شده است. این فرایند " خوف " و " رجا" تا بدانجا پیش می رود که محقق خود صاحب مجموعه علوم در حوزه مورد نظر می گردد و در انجاست که این چاه به اب می رشد و محقق می تواند این تراوشات فکری را بر روی قلم بیاورد و چیزی به حوزه مورد نظر اضافه کند . اگر محقق در هر مرحله از این فرایند اسیر " جوی" که ابهام برایش به ارمغان می آورد بشود هرگز توان حرکت به سمت مطلوب را نخواهد داشت . این یک نکته

نکته بعدی رد اکید این گزاره است که : این گونه تفکر عقلانیست و در حوزه احساس نمی گنجد و محقق به واسطه کار علمی (که عموما با عقلانی و یا منطقی در یک طبقه قرار می کیرد ) احساسی فکر نمی کند پس : ابهام بر او اثر کمتری می گذارد.

این جمله به قول " ویتگن اشتین" فریب "زبان" است. بر اساس نظریات علمای نسل دوم شناخت شناسی و حتی نرولوژیست ها .تقسیم بندی " ذهن/جسم" " عقل/ احساس" " عینی/ذهنی" کاملا نادرست است . تمامی مجموعه گفته شده در یک فرایند پیچیده فرد/محیط با هم در هم تنیده اند.

اما اصل کلام : آنچه که در مورد محقق باعث می شود "ابهام" علی رغم شدت ( به نسبت ابهامات روزمره برای افراد عادی) در آنها اثر کمتری بگذارد این است که محقق "ابهام " را نه مفهومی " خارج از خود " که ان را " بخشی از خود" و " درون" می انگارد. بسیاری از افراد هیچ گاه موفق به حل ابهامات نمی شوند بلکه با استفاده از ویژگی بشری سعی می کنند که ان را "فراموش" کنند و به عبارتی از ان فرار کنند همانند انسانی که در دریا در حال غرق شدن است و هر از گاهی سر از آب بر می گیرد نا بلکه کمی اکسیژن تنفس کند. محقق ابهام را "زایمان" می پندارد با تمامی درد و خون ریزی هایش اما محصول آن را موجودی زنده و سالم می بیند.

------------

ساعت از 5 صبح عبور کرد برای نوشتن این مطلب هدفی داشتم که در این بخش نتوانستم آن را بیان کنم. امیدوارم در نوشته بعدی این مطلب را کامل کنم . ............

نیما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر